در حال حاضر شهرهای پرجمعیت تبدیل به یک بحران با زیر بحرانهای خاص خود شدهاند، بحرانی که همه ابعاد زندگی انسانها را فراگرفته است. بحران زیستی، بحران اجتماعی، بحران اقتصادی، بحران روانی و…که زندگی انسان را در چنگال خود قرار دادهاند.
بحران جمعیت کلانشهرهایی مثل تهران زندگی انسان را ازابعاد گوناگونی دستخوش مشکلات و ناملایمی ها کرده است، بهطوریکه زندگی معمولی در این کلانشهر را مختل کرده است. بحران جمعیت در تهران با خود مشکلات زیستمحیطی، ترافیک و تصادفات، هدر رفتن زمان و انرژی شهروندان، مستهلک شدن امکانات شهری، بیماریهای تنفسی و مرگومیر ناشی از آلودگی و صدها مشکلات دیگر سرریز سوء مدیریتی است و تاوان آن را کسانی میپردازند که درایجاد آن نقشی ندارند یا نقش شان نسبت به حاکمیت بسیار ناچیز است؛ مثلاً در تمرکز امکانات درمانی، آموزشی، خدماتی رفاهی ،حمل و نقل…مردم هیچ نقشی ندارند. در توزیع نیروی انسانی در بخشهای مختلف در سطح کشور مردم هیچ نقشی ندارند، در تخصیص طرحهای کلان و اشتغال محور، دولت بهطور مستقیم سیاستگذاری میکند. در توزیع منابع آب و زیرساختهای روستایی اقتصاد دولتی پیشران است و با اقدامات خود سبب میشود که جمعیت ازیکطرف کم برخوردار به سمتی که از منابع و امکانات بیشتری برخوردار هستند مهاجرت کنند. در امور محلی و منطقهای تصمیمهای متمرکز و غیر محلی گرفته میشود، نیازهای اقتصادی و فرهنگی به مشارکتهای محلی و مردمی واگذار نمیشود واگر عنوان می شود که نمایندگان در مجلس چه کار می کنند باید گفته شود که هرگاه بیش از ۸۰ درصد اقتصاد ما دولتی است اثر بخشی نمایندگان سوای سایر مسایل سیاسی خاصیت خود را از دست می دهد. با این وجودعوامل بسیاری شرایط گسیل و هدایت جمعیت و مردم را به پایتخت و شهرهای بزرگ فراهم کرده-اندبهطوریکه اکنون ما با بحران جمعیت و ترافیک نفوس درکلان شهرها مواجه هستیم، این تراکم آدم و آهن، ضربان زندگی را به شماره انداخته است حال همان منابع و امکاناتی که روزی تکاپوی جمعیت ۸ میلیونی تهران را هم نمیداد (به گفته استاندار تهران جمعیت کنونی استان به همراه اتباع افغانی بالغبر ۱۸ میلیون نفر است) اکنون باید نیاز بیش از ۱۴ میلیون جمعیت پایتخت را در امور گوناگون بدهد ، وبه شدت سبب کاهش استانداردهای یک زندگی معمولی شده است. معضل مهاجران خارجی عمدتا افغانی سربار زندگی را در تهران و چند کلانشهر دیگر سنگین ترکرده است. کافی است یکی از مسئولان یک روز صبح یا عصر با مترو از جنوب شهر تهران به شمال شهر سفرکند تا ببیند مردم از زن و مرد چگونه مثل محصولات بستهبندیشده با قطارها جابجا میشوند. آنچه در تهران در حال حاضر بهعنوان زندگی در جریان است بیشتر یک جابجایی میلیونی جمعیت در شهر و فشارهای ناشی از این تراکم ناخواسته است، کافی است یک حادثه نا مترقبه در مترو یا سطح شهر روی دهد تا آن موقع به عمق فاجعه ناشی از بین رفتن افراد پی برد. افزایش آمار جرم و بزه در سطح جامعه یکی از سرریزهای تراکم جمعیت در این کلانشهر و شهرهای مشابه دیگر است. ناشکیبایی وناروامداری ، وتحمل نکردن همدیگر در مردم کاهش پیداکرده است دو همکار در محل کار بجای گفتگو باهم پرخاش میکنند،کوچکترین حرکتها و اصطکاک در یک رابطه اجتماعی منجر به یک نزاع میشود، مردم از فرهنگ گفتگو و بردباری نسبت به یکدیگر کمکم دور میشوند و هزاران مشکل دیگر که در دایره تراکم جمعیت و افزایش آن بهطور ناخواسته بر زندگی مردم سوار شده است. دولت باید به اصالت زندگی طبیعی و عادی مردم توجه کند وبازگردد. موضوع آمایش سرزمین را بهطورجدی بازبینی و پیگیری کند از مهارت و توان نخبگان، اندیشمندان و دلسوزان این آبوخاک استفاده کند،ازکسانی که منافع جامعه و مردم را بر منافع فردی و گروهی ترجیح میدهند کمک بگیرد واز افقهای فکری روشن و درست آنها در بهبود شرایط جامعه استفاده کند. وقت آن است که از مدیریت محفلی جامعه خارج شویم تا بیشتر از این به کشور و مردم خسارت وارد نشود.
نادر کریمی (کریم خانی)کارشناس اقتصاد و توسعه